ارسال توسط
مدیر سایت در تاریخ 12 آذر 1392 20:05
زندگی ایدهآل: ادیسون فکر میکرد ساخت لامپ فقط دو هفته کار دارد اما عملا دو سال و اندی طول کشید تا اختراعش را تکمیل کند. او در این مدت، 6000 رشته کربنی را امتحان کرد تا بالاخره به آنچه میخواست، رسید. این یعنی 6 هزار بار شکست که البته خیلیها تحمل آن را ندارند اما ادیسون داشت. خیلی از ما دور رویاهایمان را خط میکشیم و بیخیالشان میشویم چون این کار، مخاطراتی دارد. خطر کردن هم با شکست عجین است ولی ما، بیشترمان، دوست نداریم شکست بخوریم. این در حالی است که اگر پای حرف آدمهای موفق بنشینید، همهشان یک نسخه واحد را برای موفقیت میپیچند: شکست را با روی باز بپذیرید...
ما آدمها فکر میکنیم واژه «شکست» متضاد کلمه «موفقیت» است. به عبارت دیگر، «شکست» را به صورت «عدم موفقیت» تعریف میکنیم. این طرز فکر میتواند عوارضی جبرانناپذیر داشته باشد. شاید الان که دارید این نوشته را میخوانید به نظرتان بدیهی بیاید که شکست یعنی قدم اول برای کسب موفقیت اما همین شما وقتی شکست میخورید، نمیتوانید آن را بپذیرید. نمیتوانید آن را دستمایه موفقیتهای بعدیتان بکنید.
پدر و مادر وقتی چیزی تازه به کودک خود یاد میدهند، با هر بار شکست، سعی میکنند او را دلگرم کنند. تشویقش میکنند تا دوباره و چند باره آن کار را انجام بدهد. آنها خوب میدانند که کودک، رفتهرفته در مسیر موفقیت قرار خواهد گرفت. خوب میدانند که او نیاز به زمان و تمرین دارد اما آیا هنگامی که خودشان هم با شکست مواجه میشوند، همین رویه را در پیش میگیرند؟
شکست، قدم اول در کسب هر موفقیتی است و اگر چنین باوری نداشته باشیم و آن را به کار نبندیم، خیلی زود دلسرد میشویم و هرگز به موفقیت نخواهیم رسد. اصلا علم مدرن بر همین اساس استوار شده است؛ دانشمندان باور دارند که یک آزمایش هرگز حقیقتا با شکست مواجه نمیشود بلکه صرفا نوعی تجربه شکل خواهد گرفت. نوعی درس که به ما یاد میدهد دفعه بعد چه کار نباید بکنیم. درسی که به ما میگوید باید دفعه بعد دنبال رویکرد متفاوتی باشیم. رویکردی که ما را به خواستهمان برساند.
اما برخلاف این نگرش علمی، اکثر ما در زندگی روزمره وقتی با شکست رو به رو میشویم آن را نوعی «درس» تلقی نمیکنیم بلکه آن را به شکل یک «اشتباه» میبینیم که «ما» مرتکبش شدهایم. بعد سرخورده میشویم و دست از کار میکشیم. خودمان را سرزنش میکنیم که «دیگر از من گذشته «من برای این نوع کارها ساخته نشدهام.» و به این ترتیب برای همیشه پرونده آن کار را میبندیم.
نیروی عظیم شکست را بشناسید
هر شکستی، حتی بدترین شکستها، درون خود نیرویی ارزشمند دارد. به این شرط که بتوانیم آن را بشناسیم و بر اساس آن ساختار جدیدی بنا کنیم. جیمز جویس، نویسنده ایرلندی معتقد بود «اشتباه دروازه اکتشاف است.» اما ما باید «بخواهیم» که این اکتشاف را انجام بدهیم. باید به اشتباهاتمان نگاه کنیم و از آنها درس بگیریم وگرنه، جادوی شکست، قدرت خود را از دست میدهد و فقط دلسردتر میشویم.
یادتان باشد که شکست نوعی بیماری مزمن یا یک موقعیت همیشگی نیست که دست از سرتان برندارد. اصلا هم به این معنی نیست که ارزش، هوش یا توانایی شما از قبل کمتر شده است. شکست، ماهیت یا شخصیت شما نیست. شکست فقط یک اتفاق گذرا است. آنچه آینده شما را تعیین میکند، نحوهای است که شما با شکست برخورد میکنید. اگر خود را برای موفقیت بازسازی کنید، قویتر و حتی از نظر جسمی و عاطفی سالمتر خواهید بود.
از شکستتان درس بگیرید
شکست فقط وقتی مفید است که از آن درس بگیریم. درس گرفتن هم که همینجوری خودبهخودی نمیشود. باید وقت بگذاریم و بفهمیم که کجای راه را اشتباه رفتهایم. کجای راه را درست؟ بعد باید اشتباهات را کاهش بدهیم و نقاط مثبت را تقویت کنیم. به قول چارلز دیکنز، نویسنده انگلیسی، «هر شکست به آدمی درسی میآموزد البته اگر او اهل آموختن باشد.»
خیلی وقتها درک اینکه کجای کار میلنگد، مهمتر از این است که ببینیم کجای کار درست از آب درآمده است. باید ببینید دقیقا چه اتفاقی افتاده است. چه چیزی عامل اصلی بروز این شکست بوده است؟ با خودتان صادق باشید. سعی کنید خیلی دقیق به مساله نگاه کنید. مشکلات خود را بشناسید و مسوولیت آنها را به عهده بگیرید.
اما آموختن به تنهایی کافی نیست. شرطِ لازم است اما کافی نیست. درس گرفتن از شکست مهم است اما از آن مهمتر آگاهی و دانشی است که به دنبال آن نصیبتان میشود. با هر شکست، شما صاحب دانشی گرانبها میشوید. دانشی که کمکتان میکند در آینده به موفقیت برسید. حالا که فهمیدهاید مشکل کجا بوده، سعیکنید دیگر همان اشتباه را مرتکب نشوید. به قسمتی از کار که با موفقیت انجام شده فکر کرده و سعی کنید روی آن تمرکز کنید. انعطافپذیر باشید. قوا، مهارتها و استعدادهای خود را بسط بدهید و به جریان بیندازید. تواناییهای خود را به تفکیک، از نو مرور کنید و دوباره به کار ببندید. به خودتان به شکلی متفاوت، مثلا از چشم یک غریبه، نگاه کنید و سعی کنید، ببینید چه استعدادها و تواناییهای پنهانی در شما وجود دارد.
برای دلسرد شدن همیشه زود است
خیلی وقتها فکر میکنیم کاری که داریم انجام میدهیم، درست است اما نمیفهمیم چرا نتیجه دلخواه را نمیگیریم. نمیفهمیم که چرا آنطور که باید، پیشرفت نمیکنیم. پس دلسرد میشویم و کار را رها میکنیم. اما یادتان باشد، راز بزرگ یک شکست موفقیتآمیز این است که به قدرت شکست ایمان داشته باشید حتی وقتی احساس میکنید به آخر خط رسیدهاید.
ناامید شدن اصلیترین دلیلی است که باعث میشود خیلیها طعم موفقیت را هرگز نچشند. اگر قرار باشد وسط کار دلسرد شوید و دست از تلاش بردارید، مطمئنا هیچ توصیه و نکتهای در دنیا وجود نخواهد داشت که شما را در رسیدن به هدفتان یاریکند. ادامه دادن و دلسرد نشدن، کار آسانی نیست اما تنها راه است.
شکست، بخش اجتنابناپذیر زندگی و هر موفقیتی است. گاهی کوچک است، گاهی بزرگ اما اگر بدانیم که این ماییم که میتوانیم شکست خود را به نیرویی مثبت یا منفی تبدیل کنیم، دیگر پذیرش آن سخت نیست.
با کسانی همنشین نشوید که قدر شکست را میدانند
جهان پر است از آدمهایی که قدر شکست را نمیدانند. اینها همانهایی هستند که به ما میگویند: «به ریسکش نمیارزد، مگر بیکاری؟، حوصله داری؟، سرت درد میکند؟» همانها که اهدافمان را «محال، ناممکن، عجیب و غریب و نشدنی» میدانند. بهتر است از این آدمها دوری کنید و درعوض، آنهایی را پیدا کنید که به بزرگی روح آدمی اعتقاد دارند. افرادی که به شما و به نیروی شما ایمان دارند.
با افراد موفقی که از موقعیتهای مشابه سربلند بیرون آمدهاند، صحبت کنید. ببینید آنها چه کار متفاوتی کردهاند. داستان خود را با آنها مقایسه کنید. شکستتان را قایم نکنید. هر چه بیشتر آن را پنهان کنید، روحیهتان را بیشتر میبازید. در مورد ضعفها و حسرتهایتان با خودتان و دیگران روراست باشید. این کار نه تنها از لحاظ عاطفی به سودتان است بلکه فرصتهای جدیدی را هم در اختیارتان قرار خواهد داد.
آدمهای موفق معمولا زود با دیگران ارتباط برقرار میکنند. پس فرصت را غنیمت بدانید و از توصیه و تجربه آنان استفاده کنید. گاهی ممکن است نتوانید بهتنهایی مشکل کار را پیدا کنید. خوب است نظر کسی را که در آن زمینه موفق بوده و به کار شما هم اعتقاد دارد، جویا شوید. او میتواند جوانب مختلف کار را برایتان تجزیه و تحلیل کند. استفاده از توصیههای تخصصی یک آدم موفق میتواند شما را سالهای سال جلو بیندازد.
خلاصه اینکه
اگر میخواهید در کار خود موفق باشید، باید یاد بگیرید که شکست را با روی باز بپذیرید و آن را خشت اول بنای موفقیت قرار بدهید. بلند شدن از زمین متعاقب زمین خوردن یا به عبارت دیگر، استفاده از سویههای مثبت شکست، اصلیترین عامل موفقیت در روابط اجتماعی، در کسب و کار و بهطور کلی در زندگی است. آنها که در زمینههای مختلف پیشگام بودهاند، اغلبشان آدمهایی خطرپذیر، خوشبین و البته سرسختاند. آدمهایی که میدانند چه طور بعد از شکست، تجدید قوا کنند.
برای موفقیت باید شکست را دستمایه کنید. یک گام به عقب برگردید، به زندگی خود به شکلی هدفمند نگاه کنید و به این درک برسید که شکست معرف شخصیت شما نیست. شکست میتواند شما را باهوشتر و باتجربهتر کند. شکست به شما ترحم، مهربانی و فروتنی میآموزد. به شما حسی جدید و متفاوت میدهد تا با دنیای پیرامون خود بیشتر ارتباط برقرار کنید. فقط و فقط به این شرط که شما به او این اجازه را بدهید. این همان سویه مثبت شکست است که میتواند از شما یک آدم موفق بسازد.
منبع: سلامت ایران